{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
پام گرفت به سنگ افتادم تو چاله صورتم گلی شد رفیقم میگه گلی شدی میگم پ ن پ سرمو فرو کردم توی کاکائوی داغ ، بشم بستنی عروسکی بدم داداش کوچولوت منو بخوره!!!!!
دارم به خواهر زاده ام دیکته می گم... رسیده آخر خط، می گه برم سر خط؟ پـَـ نه پَــ، بقیشو رو فرش بنویس!
به بابام می گم برو تو حموم و نگا کن سوسک نباشه … میگه دکککی .. می ترسی؟!؟! پَ نه پَ با احساساتم بازی کرده نمی خوام ریختشو ببینم !
از مترو واسه دانشگاه تاکسی گذاشتن...سوار شدیم...دوستم میگه پول میگیرن؟؟ پ نه پ فی سبیل لالله کار میکنن... واسه تولید علم!!!
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم ، بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه !
ساعت ١١ اومدم خونه مامانم ميگه الان اومدي؟ ميگم.پَ نَ پَ ٢ساعت پيش اومدم الان تكرارش داره پخش ميكنه
رفتم بانک میگم میخوام حساب باز کنم ...متصدی میگه اومدی حساب باز کنی ؟؟؟ میگم پ نه پ اومدم 3000 میلیارد دیگه اختلاص کنم !!!!!
زنگ زدم ۱۱۰، یارو پرسید اتفاقی افتاده؟ گفتم: پـَـــ نَ پـَـــ شما زنگ نزدید نگران شدم، گفتم حتما اونجا اتفاقی افتاده!!!
یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!! پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه !
مادر دانش آموزِ اومده مدرسه....معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین....میگه تو خونه؟ پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی ! اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن !!!
به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم (ستاد مبارزه با پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح)
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم ، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟ پَ نه پَ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!
با دوستم توى خيابون داشتيم ميرفتيم،مأمور راهنمائی و رانندگى داشت يكى رو جريمه ميكرد دوستم به راننده گفت داره جريمه ت ميكنه؟ گفتم پ نه پ داره باهاش احوال پرسى ميكنه
یارو اومده مغازه یه حوله برداشته میگه آقا اینا حوله ست؟ میگم پ ن پ نون بربریه ، کنجدی هم دارم !
تنهایی داشتم کمد اتاقمو جابجا میکردم مثل هرکول دودستی کمدمو تو بغل میگرفتم جابجاش میکردم مادرم از راه رسید پرسید کمدتو جابجا میکنی؟ گفتم پ ن پ دلش گرفته بود بغلش کردم دلداریش بدم !
پام گرفت به سنگ افتادم تو چاله صورتم گلی شد رفیقم میگه گلی شدی میگم پ ن پ سرمو فرو کردم توی کاکائوی داغ ، بشم بستنی عروسکی بدم داداش کوچولوت منو بخوره!!!!!
دارم به خواهر زاده ام دیکته می گم... رسیده آخر خط، می گه برم سر خط؟ پـَـ نه پَــ، بقیشو رو فرش بنویس!
به بابام می گم برو تو حموم و نگا کن سوسک نباشه … میگه دکککی .. می ترسی؟!؟! پَ نه پَ با احساساتم بازی کرده نمی خوام ریختشو ببینم !
از مترو واسه دانشگاه تاکسی گذاشتن...سوار شدیم...دوستم میگه پول میگیرن؟؟ پ نه پ فی سبیل لالله کار میکنن... واسه تولید علم!!!
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم ، بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه !
ساعت ١١ اومدم خونه مامانم ميگه الان اومدي؟ ميگم.پَ نَ پَ ٢ساعت پيش اومدم الان تكرارش داره پخش ميكنه
رفتم بانک میگم میخوام حساب باز کنم ...متصدی میگه اومدی حساب باز کنی ؟؟؟ میگم پ نه پ اومدم 3000 میلیارد دیگه اختلاص کنم !!!!!
زنگ زدم ۱۱۰، یارو پرسید اتفاقی افتاده؟ گفتم: پـَـــ نَ پـَـــ شما زنگ نزدید نگران شدم، گفتم حتما اونجا اتفاقی افتاده!!!
یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!! پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه !
مادر دانش آموزِ اومده مدرسه....معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین....میگه تو خونه؟ پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی ! اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن !!!
به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم (ستاد مبارزه با پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح)
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم ، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟ پَ نه پَ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!
با دوستم توى خيابون داشتيم ميرفتيم،مأمور راهنمائی و رانندگى داشت يكى رو جريمه ميكرد دوستم به راننده گفت داره جريمه ت ميكنه؟ گفتم پ نه پ داره باهاش احوال پرسى ميكنه
یارو اومده مغازه یه حوله برداشته میگه آقا اینا حوله ست؟ میگم پ ن پ نون بربریه ، کنجدی هم دارم !
تنهایی داشتم کمد اتاقمو جابجا میکردم مثل هرکول دودستی کمدمو تو بغل میگرفتم جابجاش میکردم مادرم از راه رسید پرسید کمدتو جابجا میکنی؟ گفتم پ ن پ دلش گرفته بود بغلش کردم دلداریش بدم !
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}